چک لیست های سرمایه گذاران موفق
· سرمایه گذاران موفق بر اساس اصول خود فعالیت می کنند نه این که ببینند آیا دیگران با آنها موافق هستند یا خیر. این نشان دهنده اهمیت داشتن یک ایدئولوژی مناسب و قوی برای خرید وفروش است.
· هرگز سهمی رای نخرید زمانیکه از زیر و بم آن شرکت خبر ندارید. جمع کردن اطلاعات درباره شرکت شما را گاهی اوقات از اشتباهات بزرگ می رهاند.
· بر شرکت های بیشتر تمرکز کنید که از پس رقیبانشان بر می آیند.
· هیچ سهمی را بدون داشتن حد ضرر و حد سود نخرید، داشتن ایدئولوژی قوی به شما در این باره کمک خواهد کرد.
· خرید و فروش های بیش از حد بر عملکرد شما تاثیر منفی دارد . سعی کنید با دید بلند مدت تر خرید و فروش کنید.
· نقطه فروش را بدانید. نه اینکه با بالا یا پایین رفتن قیمت آن را بفروشید. برای فروش خود دلایلی داشته باشید به عنوان مثال، افزایش ارزش بازار از ارزش بنیادی سهم یا اینکه سهم بهتری پیدا کردید و می خواهید جایگزین کنید و یا اینکه فضای زیادی از سبد سهام شما را در برگفته است.
قانون اول: از سرمایه ای استفاده کنید که بتوانید ببازیدش!
اگر از سرمایه ای استفاده می کنید که برای بعضی از پروژه های خانوادگی به آن احتیاج دارید محکوم به شکست هستید!
معامله گران میلیونر می گویند دلیل این بخاطر این است که شما نمی توانید از نظر فکری و روحی آزاد فکر کنید و تصمیم بگیرید. سرمایه شما بایستی به نوعی دیده شود که انگار می خواهید ببازیدش!
یکی از رموز موفقیت استقلال فکری است. یکی از معامله گران می گوید:"شما می بایست خارج از عوامل تاثیر گذار معامله کنید به این معنی که نبایستی از اینکه سرمایه خود را از دست بدهید بترسید". شخص دیگری می گوید:" بازار جایی برای سرمایه های ترسو نیست."
سادگی تمام بازارها
بازارها یک جای رمزآلود و اسرار آمیز نیست. هدف اصلی هر بازاری تقسیم کردن عرضه ی موجود و آینده به کسانی که بیشترین خواهانش هستند با یک قیمت عادلانه است. شما در هر لحظه از زندگیتان معامله می کنید. زمانی که شما ساختار اصلی بازار را درک کنید سودآوری در بازار کار آسانی می شود. مهرداد سفیریان را به خاطر دارید یک مرد سخت کوش ، و همسایه اش آرمان قاسمیان؟ مهرداد خود را شخصی قوی می بیند که به شکار دایناسور علاقه دارد. یک روز او به شکار رفت و یک جانور بزرگ را کشت در حالیکه فریزش پر از همبرگر دایناسور بود. اما آرمان از شکار و کشتن لذت نمی برد بلکه او خوردن همبرگرهای دایناسور را دوست داشت. او ترجیح داد که در حیاط پشتی بنشیند و با تراشیدن چوب چماق بسازد. مهرداد به ندرت وقت داشت تا چماق هایش را خودش بسازد.
مهرداد به حیاط آرمان رفت و یک ایده به ذهنش رسید :اینکه چرا دو تا سینی از همبرگر دایناسور را با یک چماق جدیدی که آرمان می سازد مبادله نکند. پس او موضوع را با آرمان مطرح کرد "آرمان، من به تو دو بشقاب همبرگر دایناسور می دهم و تو در مقابل یک چماق جدید به من بده. نظرت چیه؟" آرمان گفت "باشه قبول".
مهرداد و آرمان یک بازار درست کردند. به همین سادگی! هر دوی مهرداد و آرمان آنچه را که می خواستند را بیشتر از آنچه که داشتند ارزش گذاری کردند. برای آرمان همبرگر دایناسور بسیار مهمتر (ارزشمندتر) از چماقی است که او می سازد، و برای مهرداد چماق بیشتر از همبرگرهای دایناسور ارزش داشت.
ترجمه: رضا قاسمیان لنگرودی
برگرفته از نوشته های بیل ویلیام