ثبت نام دوره کتابخوانی دو ماهه خرداد و تیرماه

در طول یکروز ما با خیلیها صحبت میکنیم و معمولا گمان بر اینست که صحبت کردن با دیگران جزء وقت تلف کردن هیچ سودی برای ما ندارد ولی مجبوریم یکجورایی این مشقت رو تحمل کنیم در حالیکه خانم دبرا فاین در این کتاب نشان میدهد با خوب صحبت کردن بهتر میتونیم از پس حل اختلافات، ارائه سخنرانی و مشتری یابی برآییم. همین حرف زدن ساده آنقدرها هم ساده نیست و دریچه ایی است به سوی یک اقیانوس فرصتها. او از ما میپرسد آیا میتوانیم با دیگران از طریق صحبت کردن ارتباط برقرار کنیم؟ اگر پاسخ مثبت است پس ما پتانسیل موفق شدن داریم. صادقانه داریم؟ واقعیت نه....بیشتر ما از کلام جذاب محرومیم و همین بزرگترین مانع در مسیر پیشرفت است که با اینحال درصد کمی از ما این معظل را به رسمیت میشناسیم...اصولا حرف زدن را یک کار بیهوده و مانع موفقیت میدانیم!!! این استاد عزیز بر عکسش رو به ما ثابت میکند....به خانم دبرا فاین اجازه بدید شما را راهنمایی کند

برای اطلاع بیشتر از این دوره کتابخوانی حتما به کانال مراجعه بفرمایید: لینک
https://gap.im/maskaneman

حرف زدن

خانم دبرا فاین از اساتید معروف بین المللی است که خیلی تلاش کرده به ما بیاموزه آغاز یک گفتگو میتونه برای زندگی ما سرنوشت ساز باشه و اینکه اصولا چطور باید حرف بزنیم، گفتگو کنیم و مذاکره تا زندگی زیباتر و باشکوه تر شود چون گفتگو و مکالمه یکی از ویژگیهای متمایز کننده بشر از حیوانات است و بشر از همین طریق توانسته به زندگی متفاوتی دست پیدا کند

پیشرفت شغلی

یکسال نمیشد در شرکت استخدام شده بود ولی آنقدر خوب با مدیریت و همکاران ارتباط برقرار میکرد که به سرعت در حال ارتقا بود....آنقدرها ماهر و با مدرک بالایی نبود ولی راز پیشرفتش برام جای سوال داشت که آخه مگه فامیل مدیرعامله؟ واقعا اینطور نبود ولی در ظاهر خیلی با همه رفیق بود حتی مدیرعامل....با مدیر حسابداری یه دوستی کمی داشتم ولی دیگه واقعا داشت کنجکاوی کار دستم میداد که رفتم از مدیر حسابداری پرسیدم این فلانی کیه؟ چطور اینقدر ساده با همه ارتباط خوبی داره؟ فامیل کسیه؟ اونم از سادگی من خندش گرفته بود که بابا پسر جان...این آدم فقط روابط عمومیش عالیه همین...فقط کافیه باهاش حرف بزنی خود به خود جذبش میشی و دست خودت نیست....گفتم آخه مگه ما کر و لالیم؟ فقط اون میتونه حرف بزنه؟ نه عزیز حرف زدنش با تو خیلی فرق داره.....

مکالمه، مذاکره، فروش

پشت تلفن و حضوری براش سخته ارتباط بگیره و ناتوان از تبدیل کردن یک مکالمه تلفنی یا حضوری به یک ارتباط و معامله...شاید بخاطر سن کمی که داره این ضعف توجیه پذیر باشه چون به هر حال فقط بیست و چهار سالشه و از زمانی که چشم باز کرده و وارد بازار کار شده لزومی به ارتباط گوشی و چشمی ندیده...وقتی این شبکه های اجتماعی هستن و میشه باهاشون پول پارو کرد چه نیازی به ارتباط چشمی و گوشی است؟....حقیقت همینه ولی آیا کم کم انسانها دارن تبدیل به زامبی میشن؟ دیگه کم کم دارن مثل جزایر دور افتاده میشن که دورادور میتونن کالا یا خدماتی رو پرزنت کنن....پس آدمها همین چهل سال پیش چجوری کاسبی میکردن؟ چجوری ارتباط و دوست یابی رو انجام میدادن؟ اعتماد به نفس حضور در جمع چی شد؟ حرفی میزد و مجلس رو در دست میگرفت....از نظر من هیچ اشکالی در راههای کسب و کار اینترنتی امروزی که نیست هیچ حتی خیلی از روشهای گذشته بهتر و فرصتهای بزرگتری ایجاد شدن...چیزی که من در ذهن دارم اینه که چه اشکالی داره ما در کنار مهارتهای جدید، مهارتهای بین فردی گذشته رو هم فراموش نکنیم شاید تلفیق هر دو خیلی بهتر باشه...من واقعا کمی نگران آینده بشر هستم که تبدیل به زامبی نشه.......این دوست بیست و چهار ساله من مشاور املاکه...خیلی عالی آگهی زیبا با عکسهای خوب در شبکه های اجتماعی منتشر میکنه به طوری که دل طرف مشتری رو میبره ولی همون مشتری به هر حال زنگ میزنه و میخواد کمی اطلاعات بگیره و سپس ملک مورد نظر رو ببینه...پس نهایتا باید ارتباط گوشی و چشمی رخ بده و سپس پتانسیل معامله شدن شکل بگیره...این عزیز در این بخش ناتوان عمل میکنه و نمیتونه ارتباط موثر بر قرار کنه...میدونی شما بهترین کالا و خدمات جهان رو هم که داشته باشی بازم مجبوری با مهارتهای کلامی و غیر کلامی به اون فروش دست پیدا کنی و نمیشه گفت طرف اگر بخواد میاد میخره ...نه واقعا در عمل به این سادگی ها نیست....مذاکره برای فروش خیلی ظریف است و نیاز داره به مهارتهای گذشتگان برگردیم...

قصد دارم یک دوره کتابخوانی در مورد مکالمه، مذاکره و فروش دوماهه در خرداد و تیر برگزار کنم: لینک کانال

مکالمه و فروش

صندوق طلا در بورس

گفتگوی تجاری

سن خیلی کمی داشتم که شغل معلمی زبان رو انتخاب کردم و تصادفا بیشتر دانشجوها آدمهای مسن و بازرگان از آب درآمدند...همه ثروتمند و خوش پوش و برای تجارت و سفر نیاز به زبان انگلیسی داشتن...من به دلیلی سن کم و تسلطتم به زبان انگلیسی و صداقتی که رنگ و لعاب جنوب شهری داشت کم کم حتی پام به خانه و شرکت آنها باز شد....مجبور شدم زبان انگلیسی تجاری رو آغاز کنم تا به نیاز دانشجویانم به درستی پاسخ بدم و خلاصه پام باز شد به دنیای تجارت بین الملل....سفرهای خارجی آغاز شدن و کلا وارد یک دنیای جدید و شگفت انگیز شدم....یکبار تنهایی ماموریت پیدا کردم سفر برم و طی جلساتی به تنهایی به نتیجه برسم و برگردم....این یکی خیلی استرس داشت چون طرف بریتانیایی بود و استاد مذاکره و ....من فقط یک جوان 25 ساله که درسته انگلیسیم خوبه ولی گفتگو و مکالمه به قصد متقاعد سازی و ...اصلا بلد نبودم...این دیگه یک فن مجزا بود...در انگلیسی بهش میگن Conversationalist بودن و منظور از مکالمه به معنی گرم گرفتن و متقاعد سازی است و نهایتا حل اختلاف یا فروش.....سرتون رو درد نیارم که در این ماموریت مهم با شکست مواجه شدم و اصلا نتونستم دست پر برگردم...خیلی حالم گرفته شد و فهمیدم زبان انگلیسی تنها و خالی بدردم نمیخوره باید روح کلامم قوی باشه و بتونه با طرف مقابل گرم بگیرم، متقاعدش کنم و به تفاهم برسیم...این یک مهارت است که حتی به زبان فارسی هم بلد نیستم....اینبار با اصل کاری رفتم سفر و با عنوان مترجم کنارش قرار گرفتم....شوکه شدم که چقدر راحت نتیجه گرفت و برای نخستین بار شاهد یک مکالمه تجاری بودم...فهمیدم حالا باید این فن رو در کنار زبان انگلیسی بیاموزم تا بهتر پیشرفت رو تجربه کنم....

هفته دیگه آگهی کتابخوانی مکالمه، مذاکره و فروش در وبلاگم منتشر میشه حتما عضو کانال باشید: لینک

ماجرای من در دبی

از طرف یک شرکتی رفته بودم دبی بابت خرید ماشین آلات بهمراه یک آدم فنی که بتونه من رو در این زمینه راهنمایی که...در واقع مکمل هم بودیم چون من انگلیسی خوبی داشتم و مسلط به تجارت بین الملل و او از فنی ماشین آلات ساختمانی خیلی عالی سر در میاورد...کارها به کندی پیش میرفت و سفری که قرار بود 3 روز طول بکشه دو هفته طول کشید....حتی مجبور شدیم معامله رو عملا در ابوظبی انجام بدیم و بقیه کارها در شارجه....در بین مذاکرات اصلی یک جلسه ایی پیش آمد که این آدم همراهم با دو ایرانی دیگه که همشهریش بودن و از قضا هر سه متخصص و علاقمند به ماشین آلات...خلاصه بحث فنی و طراحی و خاطرات بینشون گل انداخت و من بیچاره نیم ساعتی فقط بیخودی سر تکون میدادم چون هیچ اطلاعات خاصی نداشتم و از طرفی میخواستم بینشون باشم و حس عقب افتادگی پیدا نکنم....بعد از نیم ساعت غربت ناگهان بحث کشید به حوزه املاک و اینکه یکیشون قصد داشت خونشو عوض کنه و بقیه هم همراهی کردن، منم لپم گل انداخت چون اینجا دیگه پنجره ورود من به بحث بود...به هر حال من در املاک هم سواد دارم هم تجربه و ادعا....کم کم از حاشیه به متن کشیده شدم و حتی جلودار مباحث شدم و هر جا دلم میخواستم جمع رو میکشوندم...آنقدر عالی هنر نمایی کردم که تونستم تسلط خودمو به گفتگو تحمیل کنم و حالا چشم ها به سوی من بود...آن مکالمه مفصل آنقدر دلنشین شده بود که در خاطر هر سه آن دوستان باقی ماند و بعد از چند سال چند روز پیش یکیشون که در دبی اقامت داره باهام تماس گرفت که ما داریم کسب و کاری در حوزه املاک در امارات میزنیم تو هم میتونی به ما بپیوندی؟ ساخت، مذاکره، مشاوره و ......حتی آموزش و ....قطعا من هم دارم به این موضوع جدی فکر میکنم ولی چرا این مطالب رو دارم اینجا بیان میکنم؟ واقعیتش اهمیت ارتباط موثر، تسلط بر مکالمه و متقاعد سازی جزو مهارت های نرمی است که دست کم گرفته میشن...هر مذاکره جدی یا انجام فروش با یک مکالمه رخ میده. از دید من مکالمه هدفمند اساس موفقیت در زندگی و کار است....تا بحال به رمز و راز موفقیت فکر کردید؟ من همیشه فکر میکنم و یکی از جذابترین موضوعات در ذهن من است...روزنه موفقیت و ثروت همین مکالمه و صحبت کردن ساده است که معمولا به چشممون نمیاد و حواسمون نیست چقدر در زندگی موثر است....

مکالمه موثر و فروش

لینک کانال

لینک کانال مطالب روزمره من در اپلیکیشن گپ: لینک

فروش خود

من حدود ده کتاب دارم با موضوع اینکه چگونه باید خودمون رو، شخصیتمون، خدماتمون رو بفروشیم. بحث بسیار جالبیه که کمتر به آن پرداخته شده. تصور کن در یک مصاحبه کاری شرکت میکنی یا قصد خرید کالایی را داری یا اصلا فروشنده هستی و پیش از فروش، خرید یا تصاحب شغل، تو باید بتونی در ذهن طرف مقابلت جا بگیری و پسندیده بشی سپس تعامل با خوبی و خوشی به پایان میرسد و تو به مقصود میرسی. تابحال به موضوع فروش خودت فکر کردی؟ در مورد این کتابها بزودی یک فایل صوتی در کانال قرار میدم و یک لایو در اینستاگرام

مشکل ما در کسب و کار

بعد از مدتها رفته بودم محله دوران کودکی و با یک دوست قدیمی هم صحبت شدم...آپارتمانی داشت که قصد فروش کرده بود و جابجایی به مقصد محلی جدید در تهران....گله میکرد که به قیمتی که گذاشته خریدار جلو نمیاد و او واقعا از این محله خسته شده و میخواد تو زندگیش تنوع و پیشرفت رو حس کنه...میگفت الان هفت ساله قصد فروش داره ولی هر بار در فروش با شکست مواجه میشه...قیمت رو که گفت بهش گفتم خیلی بالا میگی...ناراحت شد و گفت تو هم که هم نظر این بنگاهی ها هستی....آخه اون محله جدید خیلی گرونه و من باید این خونه رو به قیمت مناسب بفروشم....بهش گفتم دو موضوع رو داری نادیده میگیری...نخست اینکه این آپارتمان تو چند عیب داره که حواست نیست و برای همین ارزشگذاری مناسبی نکردی...آپارتمان تو در یک بن بسته و پارکینگ نداره و اینجا محله شلوغیه و کمی ناامن پس پارکینگ واجبه....دوم اینکه تو اگر نمودار رشد قیمتی این محله رو بیینی عملا طی این سی سال گذشته کندتر از سایر مناطق تهران بوده پس هر چه بیشتر معطل کنی در واقع شکاف قیمتی بین آپارتمان تو و محله جدیدی که میخوای بری بیشتر میشه واین یعنی توان تو با گذشت زمان کاهش پیدا میکنه و تو داری عقب تر میری....خیلی براش مثالهای مختلف آوردم و تازه بعد از یک ساعت صحبت فهمید در این هفت سال چه اشتباهی میکرده و باید همون اول با قیمت مناسب میفروخته و سریع اقدام میکرده.....اینجا من هم یک نکته فهمیدم.... بیشتر ما مردم مشکل ارتباط داریم و چون طرف مقابل رو درک نمیکنیم و وقت نمیگذاریم نمیتونیم به راحتی با هم حرف بزنیم و ارتباط کاری داشته باشیم...شاید اگر مشاور املاکی آگاه و دلسوز و مشفق از اول وقت گذاشته بود خیلی راحت میتونست به این دوست عزیز من یک آپارتمان بفروشه و آپارتمان او را هم برای فرد دیگری معامله کنه....هنر کسب و کار و موفقیت خیلی به #مکالمه ، #مذاکره ، #فروش مربوط است

لینک کانال: لینک

حتما به کانال سر بزنید روزانه مطالبی ارسال میشه قصد برگزاری یک دوره کتابخوانی مکالمه مذاکره و فروش برای خرداد و تیر دارم

کاریزما

برخی یک کاریزمای خاصی دارن و انگار مثل آهن ربا همه چیزهای خوب و آدمهای موثر رو به خودشون جذب میکنن...دقت که میکنی میبینی خوب صحبت میکنن و عالی خودشون رو میتونن بفروشن...بله درست شنیدید خودشون رو خوب میتونن بفروشن....ما پیش از فروش محصول و خدماتمون باید بتونیم خودمون رو بفروشیم..در واقع منظورم اینه که بتونیم شخصیت خودمون رو در ذهن طرف مقابل موجه، معتبر و بخشی از راه حل مشکلاتش بشناسونیم و او پذیرای ما باشد...اگر چنین شود خوب حالا راحت میتونیم هر کالا یا خدماتی را به او بفروشیم یا حتی راحتتر با شرایطی بهتر کالا یا خدماتی را از او بخریم...در یک کلام مذاکره کننده موفقی هستیم و مسیر رسیدن به آرزوها و اهداف حتما هموار میشه....در کل دنیا یکسری آدم هستند که در سیاست، اقتصاد، کسب و کار و روابط راحت پیشرفت میکنن در حالیکه ما ممکنه حتی در یک مصاحبه شغلی ساده نتونیم به اهدافمون برسیم...اینهمه اختلاف ناشی از چیست؟ ریشه ناکامی ما و کامیابی اونها در کجاست؟ آیا مهارتی هست که باید بیاموزیم؟ قطعا بله....باید بتونیم اول خودمون رو خوب بفروشیم تا مسیر پیشرفت شخصی هموار بشه.....در این زمینه چندین کتاب خوب دیدم که در مورد آنها با شما در کانال یا اینستاگرام صحبت خواهم کرد...لطفا روی این مطالب بیشتر فکر کنید چون میدونم تا بحال روشون بررسی زیادی نداشتید....#مکالمه #مذاکره #فروش

فینتک

لذتی که در خرید اقساطی هست در خرید نقدی نیست...این سیم پیچی ذهن مشتری است که علاقمنده حتی گرونتر بخره ولی خرد خرد پولش رو بده...این نظر من نیست بلکه تحقیقات دنیل کانمن این رو نشون میده و برای همین است که خرید اعتباری ناگهان در دنیا گل کرد و چند ماهی است در ایران به شدت رواج پیدا کرده تو گویی در ایران به کشفی بزرگ رسیدن و سرتاسر شهر پر شده الان بخر بعدا پرداخت کن...برادران آزمون با شهر لوازم خانگی و شهر فرش دارن تبدیل میشن به ابرغولهای فروش و فینتک ها و لندتک های متعدد دارن تبلیغات خودشون رو پخش میکنن...یکی دو هفته پیش رفته بودم کورش مال که تمام محیط پر بود از تبلیغات فینتک تارا با وام پنج میلیون تومنیش....خود من هم یکی از سهام پرتفوم شده حگردش که فینتک و لندتک فدکس رو زده و گویا قصد دارن در بورس نماد حگردش رو هم به فدکس تغییر نام بدن....از بیست تا دویست میلیون تومن وام میده و با نزدیک دویست فروشگاه قرارداد فروش اقساطی بسته...به نظرتون آینده این اقساطی فروشی درخشان است یا یک تب زودگذر....؟

مهارت نرم ثروتمندان

خردسال بودم که برام سوال پیش اومد چرا برخی اندک در بین مردم هستن که خیلی ثروتمندند، خودروشون، خونشون، لباساشون، مسافرتهاشون و ...با بقیه فرق داره و آدمهای دلنشین تری هم هستن که همه میخوان بهشون نزدیک باشن و باهاشون رفت و آمد کنن...من با تمام بچگیم از این آدمهای کم یاب خوشم میومد ناخودآگاه چون انگار مثل پادشاهان زندگی میکردن و همه چیزشون رنگی تر بود....نوجوون که شدم خیلی از اطرافیان در مورد این آدمها پرسیدم ولی معمولا میشنیدم که دزدن، کلاهبردارن و آدمهای حروم خورین....خوب اگه آدمهای بدین چرا تو اینقدر دوستشون داری؟ برای رفت و آمد با اونها تلاش داری و ....بزرگتر که شدم دیدم حتی دزدی هم کار هر کسی نیست و مهارت میخواد و کم کم به این نتیجه رسیدم که چه منبع درآمد اون ثروتمندا مشروع باشه چه نامشروع بهرحال اونا مهارتهایی دارن که بقیه ندارن...الان مثلا من اگر هم بخوام میتونم اختلاس کنم؟ میتونم دزدی کنم؟ نه والا نه بلا.....پس مهارتها مهم هستن نه ریشه ثروت...حالا تو برو ریشه خوب و مشروع رو انتخاب کن چه ربطی داره.....ولی بدون مهارت شدنی نیست....بعد فکر کردم شاید اینها خیلی تحصیلات و علوم پیچیده بلدن...در کمال تعجب یک آدم پولدار در فامیل دیدم که اصلا بیسواد بود!!!...وارد دانشگاه شدم دیدم همه اساتید دارای مدرک دکترا و ...هستن ولی ثروتمند نیستن....پس فهمیدم ربطی به مهارتهای سخت خیلی نداره اگر چه داشته باشیم خیلی خوبه و کمک میکنه ولی در اصل ثروتمندان یک مهارت خیلی خاص و نرم دارن ...اونها خوب میتونن حرف بزنن و ارتباط برقرار کنن.....مکالمه، مذاکره و فروش....این عملا پاسخ درستی بود که از بچگی به دنبال اون بودم.......

لینک کانال شخصی

کانال من در اپلیکیشن گپ: لینک

حباب در بازارها

فهرست مطالب کتاب " وقتی حبابها میترکند" را میبینید. اساتید و بزرگان بازارها در مورد حباب در بازارها معتقدند خیلی سخت بتوان حباب را در زمانی که هست تشخیص داد بلکه تنها وقتی میترکد میگویند دیدی حباب بود!!! این یک واقعیت تلخ و تکرار شونده است که بارها خودمان هم تجربه کرده ایم مخصوصا در بازار بورس تهران. سال هفتاد و پنج، سال هشتاد و سه، سال نود و دو و سال نود و نه....دقیقا یادمه که کسی جرات نداشت واژه حباب را به سادگی بکار برد چون از مسخره شدن می هراسید...وقتی بازارها دچار شیدایی میشوند اصولا فعالین آن بازارها دچار یک هیپنوتیزم خاصی در آن بازار شده و تاب تحمل سخنی بر خلاف جهت بازار را ندارند و بی رحمانه بر فرد منتقد می تازند. نویسنده در کتاب فردی است دارای تحصیلات بسیار بالا و تجربه بی نظیر عملی در بازارها و از زاویه دانش و تجربه خود به تجربیاتی در بازارهای بریتانیا، امریکا، ژاپن و سایر نقاط جهان میپردازد و نظرش اینست که حبابها قابل تشخیص حتی پیشگیری هستند و فعالین بازارها اگر به سلامت روانی و مالی خود اهمیت میدهند حتما باید به پیکره شناسی و فاز بندی های حباب ها توجه کنند زیرا این روانشناسی بشر است که موجب این حباب ها میگردد و در همه بازارها رفتارهای مشابه موجب این حباب ها میشود، پس میتوان حباب را شناخت و حداقل خود را از ورطه نابودی نجات داد

حباب در بورس و مسکن

وقتی حبابها میترکند عنوان کتابی است که توسط جان کالورلی نوشته شده، کسی که از نظر علمی و تجربی صلاحیت اظهار نظر در مورد حباب ها را دارد. میدانیم که حباب و حفره دو واژه پر کاربرد در بازارهای مالی مخصوصا بازار بورس و مسکن هستند و بزرگان در این واژگان به دو دسته تقسیم میشوند. برخی معتقدند این دو واژه بسیار انتزاعی بوده و به سادگی و به موقع نه قابل تشخیص هستند نه قابل جلوگیری ولی دسته دوم مثل همین آقای جان کالورلی دست از تلاش بر نداشته و بر پایه تحقیقات و تجربیات خودشون معتقدند مکانیزمهای اینها را میتوان به موقع درک کرد و حتی از وقوع حباب جلوگیری نمود. دیدگاه تحلیلی ولی با بیان ساده او در کتاب باعث میشه پی به اهمیت شناخت حباب ها در بازار مسکن و بورس ببریم و از خواندن کتاب لذت ببریم و البته در انتها احساس کنیم درک بسیار بهتری از حباب و مراحل و علل تشکیل شدن آن داشته باشیم و چه بسا موفق به جان سالم به در بردن شویم. این کتاب واقعا برای علاقمندان به بازار مسکن و بورس مفید است. فایل کتاب به زبان انگلیسی در کانالم موجود است

قدرت مذاکره

دختری هفده ساله بود که از لیورپول انگلیس عزم سفر به دبی میکند آنهم تنها و بدون آموزش مناسب...عربهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به نوعی شیفته بریتانیایی ها هستند و این دختر توانست به عنوان ریسپشن در هتل شغلی برای خود دست و پا کند...مدرک تحصیلی خاصی نداشت ولی خیلی خوب بلد بود صحبت کند، گرم بگیرد و تیم پلیر باشد....کم کم دایره روابط را گسترش داد و یکسال بعد از ورودش به هتل توانست به عنوان مشاور املاک مشغول به کار شود....همچنان در شغل دوم هم توانست با تکیه بر مهارتهای نرم و عالی بین فردی رشد کرده و به درآمد هنگفتی برسد....حالا در سن بیست و پنج سالگی دفتر مشاورین املاک خود را تاسیس کرده و اسم و رسمی برای خود در دبی دست و پا نموده بطوری که با مدیران عامل شرکتهای ساختمانی بزرگی همچون داماک، اعمار و ....رفت و آمد دارد و در تمام گردهمایی های املاکی ها در دبی دعوت میشود....داشتم با خودم فکر میکردم واقعا اگر این آدم وقت خودشو تلف میکرد و میرفت به دنبال تحصیل و اخذ مدرک دانشگاهی میتوانست اینقدر موفق جلو کند؟ هیچ مهارت سختی و مدرکی نداشت و فقط با پشتوانه مهارت های نرم از جمله خوب گرم گرفتن، مذاکره، متقاعد سازی و فروش توانست به این جایگاه دست پیدا کند. آخرین باری که صحبت کردیم میگفت سال حدود یک ملیون پوند درآمد خالص دارد در حالیکه اگر در انگلیس مونده بود به زور این رقم به عدد هفتاد هزار پوند میرسید تازه اگر شانس با او یار میبود.... یکی مهارتهای نرمی که داره و او رو از بقیه متمایز میکنه اینه که او استاد مکالمه هدفمند است....بیخودی درگیر مکالمه نمیشه مگر با برنامه و به قصد رسیدن به یک هدف...عملا همون مهارت مذاکره ولی خیلی نامحسوس .... مهارتهای نرم را دست کم نگیریم که ریشه و سبب اصلی موفقیتهای فردی هستند

کتاب حبابها

جان کالورلی از اقتصاددانهای پیشکسوت است که الان گمونم حوالی هفتاد سال سن داشته باشه ولی در کنار دانشگاه خود را از بازارها دور نگه نداشت و در بسیاری از شرکتهای معروف به بررسی بازارها مشغول بوده است. او یکی از آگاه ترین افراد به مکانیزم های بازارهای بورس در جهان است و کتابهای جالبی نوشته از جمله کتاب" وقتی حباب ها میترکند" قصد دارم چند روزی به این کتاب بپردازم