فروش خود

من حدود ده کتاب دارم با موضوع اینکه چگونه باید خودمون رو، شخصیتمون، خدماتمون رو بفروشیم. بحث بسیار جالبیه که کمتر به آن پرداخته شده. تصور کن در یک مصاحبه کاری شرکت میکنی یا قصد خرید کالایی را داری یا اصلا فروشنده هستی و پیش از فروش، خرید یا تصاحب شغل، تو باید بتونی در ذهن طرف مقابلت جا بگیری و پسندیده بشی سپس تعامل با خوبی و خوشی به پایان میرسد و تو به مقصود میرسی. تابحال به موضوع فروش خودت فکر کردی؟ در مورد این کتابها بزودی یک فایل صوتی در کانال قرار میدم و یک لایو در اینستاگرام

مشکل ما در کسب و کار

بعد از مدتها رفته بودم محله دوران کودکی و با یک دوست قدیمی هم صحبت شدم...آپارتمانی داشت که قصد فروش کرده بود و جابجایی به مقصد محلی جدید در تهران....گله میکرد که به قیمتی که گذاشته خریدار جلو نمیاد و او واقعا از این محله خسته شده و میخواد تو زندگیش تنوع و پیشرفت رو حس کنه...میگفت الان هفت ساله قصد فروش داره ولی هر بار در فروش با شکست مواجه میشه...قیمت رو که گفت بهش گفتم خیلی بالا میگی...ناراحت شد و گفت تو هم که هم نظر این بنگاهی ها هستی....آخه اون محله جدید خیلی گرونه و من باید این خونه رو به قیمت مناسب بفروشم....بهش گفتم دو موضوع رو داری نادیده میگیری...نخست اینکه این آپارتمان تو چند عیب داره که حواست نیست و برای همین ارزشگذاری مناسبی نکردی...آپارتمان تو در یک بن بسته و پارکینگ نداره و اینجا محله شلوغیه و کمی ناامن پس پارکینگ واجبه....دوم اینکه تو اگر نمودار رشد قیمتی این محله رو بیینی عملا طی این سی سال گذشته کندتر از سایر مناطق تهران بوده پس هر چه بیشتر معطل کنی در واقع شکاف قیمتی بین آپارتمان تو و محله جدیدی که میخوای بری بیشتر میشه واین یعنی توان تو با گذشت زمان کاهش پیدا میکنه و تو داری عقب تر میری....خیلی براش مثالهای مختلف آوردم و تازه بعد از یک ساعت صحبت فهمید در این هفت سال چه اشتباهی میکرده و باید همون اول با قیمت مناسب میفروخته و سریع اقدام میکرده.....اینجا من هم یک نکته فهمیدم.... بیشتر ما مردم مشکل ارتباط داریم و چون طرف مقابل رو درک نمیکنیم و وقت نمیگذاریم نمیتونیم به راحتی با هم حرف بزنیم و ارتباط کاری داشته باشیم...شاید اگر مشاور املاکی آگاه و دلسوز و مشفق از اول وقت گذاشته بود خیلی راحت میتونست به این دوست عزیز من یک آپارتمان بفروشه و آپارتمان او را هم برای فرد دیگری معامله کنه....هنر کسب و کار و موفقیت خیلی به #مکالمه ، #مذاکره ، #فروش مربوط است

لینک کانال: لینک

حتما به کانال سر بزنید روزانه مطالبی ارسال میشه قصد برگزاری یک دوره کتابخوانی مکالمه مذاکره و فروش برای خرداد و تیر دارم

کاریزما

برخی یک کاریزمای خاصی دارن و انگار مثل آهن ربا همه چیزهای خوب و آدمهای موثر رو به خودشون جذب میکنن...دقت که میکنی میبینی خوب صحبت میکنن و عالی خودشون رو میتونن بفروشن...بله درست شنیدید خودشون رو خوب میتونن بفروشن....ما پیش از فروش محصول و خدماتمون باید بتونیم خودمون رو بفروشیم..در واقع منظورم اینه که بتونیم شخصیت خودمون رو در ذهن طرف مقابل موجه، معتبر و بخشی از راه حل مشکلاتش بشناسونیم و او پذیرای ما باشد...اگر چنین شود خوب حالا راحت میتونیم هر کالا یا خدماتی را به او بفروشیم یا حتی راحتتر با شرایطی بهتر کالا یا خدماتی را از او بخریم...در یک کلام مذاکره کننده موفقی هستیم و مسیر رسیدن به آرزوها و اهداف حتما هموار میشه....در کل دنیا یکسری آدم هستند که در سیاست، اقتصاد، کسب و کار و روابط راحت پیشرفت میکنن در حالیکه ما ممکنه حتی در یک مصاحبه شغلی ساده نتونیم به اهدافمون برسیم...اینهمه اختلاف ناشی از چیست؟ ریشه ناکامی ما و کامیابی اونها در کجاست؟ آیا مهارتی هست که باید بیاموزیم؟ قطعا بله....باید بتونیم اول خودمون رو خوب بفروشیم تا مسیر پیشرفت شخصی هموار بشه.....در این زمینه چندین کتاب خوب دیدم که در مورد آنها با شما در کانال یا اینستاگرام صحبت خواهم کرد...لطفا روی این مطالب بیشتر فکر کنید چون میدونم تا بحال روشون بررسی زیادی نداشتید....#مکالمه #مذاکره #فروش

فینتک

لذتی که در خرید اقساطی هست در خرید نقدی نیست...این سیم پیچی ذهن مشتری است که علاقمنده حتی گرونتر بخره ولی خرد خرد پولش رو بده...این نظر من نیست بلکه تحقیقات دنیل کانمن این رو نشون میده و برای همین است که خرید اعتباری ناگهان در دنیا گل کرد و چند ماهی است در ایران به شدت رواج پیدا کرده تو گویی در ایران به کشفی بزرگ رسیدن و سرتاسر شهر پر شده الان بخر بعدا پرداخت کن...برادران آزمون با شهر لوازم خانگی و شهر فرش دارن تبدیل میشن به ابرغولهای فروش و فینتک ها و لندتک های متعدد دارن تبلیغات خودشون رو پخش میکنن...یکی دو هفته پیش رفته بودم کورش مال که تمام محیط پر بود از تبلیغات فینتک تارا با وام پنج میلیون تومنیش....خود من هم یکی از سهام پرتفوم شده حگردش که فینتک و لندتک فدکس رو زده و گویا قصد دارن در بورس نماد حگردش رو هم به فدکس تغییر نام بدن....از بیست تا دویست میلیون تومن وام میده و با نزدیک دویست فروشگاه قرارداد فروش اقساطی بسته...به نظرتون آینده این اقساطی فروشی درخشان است یا یک تب زودگذر....؟

مهارت نرم ثروتمندان

خردسال بودم که برام سوال پیش اومد چرا برخی اندک در بین مردم هستن که خیلی ثروتمندند، خودروشون، خونشون، لباساشون، مسافرتهاشون و ...با بقیه فرق داره و آدمهای دلنشین تری هم هستن که همه میخوان بهشون نزدیک باشن و باهاشون رفت و آمد کنن...من با تمام بچگیم از این آدمهای کم یاب خوشم میومد ناخودآگاه چون انگار مثل پادشاهان زندگی میکردن و همه چیزشون رنگی تر بود....نوجوون که شدم خیلی از اطرافیان در مورد این آدمها پرسیدم ولی معمولا میشنیدم که دزدن، کلاهبردارن و آدمهای حروم خورین....خوب اگه آدمهای بدین چرا تو اینقدر دوستشون داری؟ برای رفت و آمد با اونها تلاش داری و ....بزرگتر که شدم دیدم حتی دزدی هم کار هر کسی نیست و مهارت میخواد و کم کم به این نتیجه رسیدم که چه منبع درآمد اون ثروتمندا مشروع باشه چه نامشروع بهرحال اونا مهارتهایی دارن که بقیه ندارن...الان مثلا من اگر هم بخوام میتونم اختلاس کنم؟ میتونم دزدی کنم؟ نه والا نه بلا.....پس مهارتها مهم هستن نه ریشه ثروت...حالا تو برو ریشه خوب و مشروع رو انتخاب کن چه ربطی داره.....ولی بدون مهارت شدنی نیست....بعد فکر کردم شاید اینها خیلی تحصیلات و علوم پیچیده بلدن...در کمال تعجب یک آدم پولدار در فامیل دیدم که اصلا بیسواد بود!!!...وارد دانشگاه شدم دیدم همه اساتید دارای مدرک دکترا و ...هستن ولی ثروتمند نیستن....پس فهمیدم ربطی به مهارتهای سخت خیلی نداره اگر چه داشته باشیم خیلی خوبه و کمک میکنه ولی در اصل ثروتمندان یک مهارت خیلی خاص و نرم دارن ...اونها خوب میتونن حرف بزنن و ارتباط برقرار کنن.....مکالمه، مذاکره و فروش....این عملا پاسخ درستی بود که از بچگی به دنبال اون بودم.......

لینک کانال شخصی

کانال من در اپلیکیشن گپ: لینک

حباب در بازارها

فهرست مطالب کتاب " وقتی حبابها میترکند" را میبینید. اساتید و بزرگان بازارها در مورد حباب در بازارها معتقدند خیلی سخت بتوان حباب را در زمانی که هست تشخیص داد بلکه تنها وقتی میترکد میگویند دیدی حباب بود!!! این یک واقعیت تلخ و تکرار شونده است که بارها خودمان هم تجربه کرده ایم مخصوصا در بازار بورس تهران. سال هفتاد و پنج، سال هشتاد و سه، سال نود و دو و سال نود و نه....دقیقا یادمه که کسی جرات نداشت واژه حباب را به سادگی بکار برد چون از مسخره شدن می هراسید...وقتی بازارها دچار شیدایی میشوند اصولا فعالین آن بازارها دچار یک هیپنوتیزم خاصی در آن بازار شده و تاب تحمل سخنی بر خلاف جهت بازار را ندارند و بی رحمانه بر فرد منتقد می تازند. نویسنده در کتاب فردی است دارای تحصیلات بسیار بالا و تجربه بی نظیر عملی در بازارها و از زاویه دانش و تجربه خود به تجربیاتی در بازارهای بریتانیا، امریکا، ژاپن و سایر نقاط جهان میپردازد و نظرش اینست که حبابها قابل تشخیص حتی پیشگیری هستند و فعالین بازارها اگر به سلامت روانی و مالی خود اهمیت میدهند حتما باید به پیکره شناسی و فاز بندی های حباب ها توجه کنند زیرا این روانشناسی بشر است که موجب این حباب ها میگردد و در همه بازارها رفتارهای مشابه موجب این حباب ها میشود، پس میتوان حباب را شناخت و حداقل خود را از ورطه نابودی نجات داد

حباب در بورس و مسکن

وقتی حبابها میترکند عنوان کتابی است که توسط جان کالورلی نوشته شده، کسی که از نظر علمی و تجربی صلاحیت اظهار نظر در مورد حباب ها را دارد. میدانیم که حباب و حفره دو واژه پر کاربرد در بازارهای مالی مخصوصا بازار بورس و مسکن هستند و بزرگان در این واژگان به دو دسته تقسیم میشوند. برخی معتقدند این دو واژه بسیار انتزاعی بوده و به سادگی و به موقع نه قابل تشخیص هستند نه قابل جلوگیری ولی دسته دوم مثل همین آقای جان کالورلی دست از تلاش بر نداشته و بر پایه تحقیقات و تجربیات خودشون معتقدند مکانیزمهای اینها را میتوان به موقع درک کرد و حتی از وقوع حباب جلوگیری نمود. دیدگاه تحلیلی ولی با بیان ساده او در کتاب باعث میشه پی به اهمیت شناخت حباب ها در بازار مسکن و بورس ببریم و از خواندن کتاب لذت ببریم و البته در انتها احساس کنیم درک بسیار بهتری از حباب و مراحل و علل تشکیل شدن آن داشته باشیم و چه بسا موفق به جان سالم به در بردن شویم. این کتاب واقعا برای علاقمندان به بازار مسکن و بورس مفید است. فایل کتاب به زبان انگلیسی در کانالم موجود است

قدرت مذاکره

دختری هفده ساله بود که از لیورپول انگلیس عزم سفر به دبی میکند آنهم تنها و بدون آموزش مناسب...عربهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به نوعی شیفته بریتانیایی ها هستند و این دختر توانست به عنوان ریسپشن در هتل شغلی برای خود دست و پا کند...مدرک تحصیلی خاصی نداشت ولی خیلی خوب بلد بود صحبت کند، گرم بگیرد و تیم پلیر باشد....کم کم دایره روابط را گسترش داد و یکسال بعد از ورودش به هتل توانست به عنوان مشاور املاک مشغول به کار شود....همچنان در شغل دوم هم توانست با تکیه بر مهارتهای نرم و عالی بین فردی رشد کرده و به درآمد هنگفتی برسد....حالا در سن بیست و پنج سالگی دفتر مشاورین املاک خود را تاسیس کرده و اسم و رسمی برای خود در دبی دست و پا نموده بطوری که با مدیران عامل شرکتهای ساختمانی بزرگی همچون داماک، اعمار و ....رفت و آمد دارد و در تمام گردهمایی های املاکی ها در دبی دعوت میشود....داشتم با خودم فکر میکردم واقعا اگر این آدم وقت خودشو تلف میکرد و میرفت به دنبال تحصیل و اخذ مدرک دانشگاهی میتوانست اینقدر موفق جلو کند؟ هیچ مهارت سختی و مدرکی نداشت و فقط با پشتوانه مهارت های نرم از جمله خوب گرم گرفتن، مذاکره، متقاعد سازی و فروش توانست به این جایگاه دست پیدا کند. آخرین باری که صحبت کردیم میگفت سال حدود یک ملیون پوند درآمد خالص دارد در حالیکه اگر در انگلیس مونده بود به زور این رقم به عدد هفتاد هزار پوند میرسید تازه اگر شانس با او یار میبود.... یکی مهارتهای نرمی که داره و او رو از بقیه متمایز میکنه اینه که او استاد مکالمه هدفمند است....بیخودی درگیر مکالمه نمیشه مگر با برنامه و به قصد رسیدن به یک هدف...عملا همون مهارت مذاکره ولی خیلی نامحسوس .... مهارتهای نرم را دست کم نگیریم که ریشه و سبب اصلی موفقیتهای فردی هستند

کتاب حبابها

جان کالورلی از اقتصاددانهای پیشکسوت است که الان گمونم حوالی هفتاد سال سن داشته باشه ولی در کنار دانشگاه خود را از بازارها دور نگه نداشت و در بسیاری از شرکتهای معروف به بررسی بازارها مشغول بوده است. او یکی از آگاه ترین افراد به مکانیزم های بازارهای بورس در جهان است و کتابهای جالبی نوشته از جمله کتاب" وقتی حباب ها میترکند" قصد دارم چند روزی به این کتاب بپردازم

قیمت مسکن

بر اساس آخرین آمار رسمی از بانک مرکزی مشخص شد تا اینجای کار قیمت #مسکن در تهران در دولت آقای رییسی به میزان یکصدوپنجاه درصد افزایش داشته و این یک نتیجه گیری بزرگ دارد که هرگز به حرفهای یک سیاستمدار توجه نکن و دنبال فهمیدن صلاح کار خودت باش

کتاب فروش

در برشی دیگر از کتاب آقای شیفمن او از یک فیلم و صحنه فیلمبرداری کمک میگیره تا مفهوم اهمیت تمرکز روی مشتری را بیان کنه و اینکه اگر تمرکزت روی مشتری و نیازهایش باشد هم تو سود میبری و هم او در حالیکه بیشتر فروشندگان روی همه چیز تمرکز دارند بجز اصل موضوع که خود مشتری است. در ادامه روشها و نکات جالبی بیان میکنه که چگونه باید روی او تمرکز کنیم تا درصد احتمال فروش ما بالاتر بره

فروش رو بلدی؟

در مقدمه کتاب آقای شیفمن داستانی کوتاه از دوران جوانیش نقل میکنه که حاوی پیامی بسیار ظریف برای ماست. میگوید علی رغم اینکه مدتی گلف بازی میکردم ولی یک روز رفتم پیش یک آدم گلف باز حرفه ایی تا مقداری آموزش ببینم. مربی در ابتدا به من نشان داد که چقدر نحوه گرفتن چوب توسط من، چرخش و ضربه اشتباه بوده و آنرا تصحیح کرد و من تازه دیدم اصل بازی کردن گلف چیز دیگری است.....یعنی عملا در ابتدای کتاب غیر مستقیم به ما میفهماند شاید فکر کنی در کار فروش ماهری و نیاز به آموزش نداری اما در حقیقت در اشتباه بزرگی هستی و باید این کتاب را خوب بخوانی تا ببینی فروش خیلی بحث علمی تر و قاعده مند تری است و حتما نیاز به آموزش داری....از نحوه آغاز کردن مطالب توسط نویسنده خیلی خوشم آمد

کانال من در اپلیکیشن گپ

کانال من در اپلیکیشن گپ با نام مسکن من: لینک

کتاب مقدس فروش

از نظر من مهمترین و بهترین کتاب فروش نوشته استفان شیفمن همین کتاب است با نام کلیات فروش که در 400 صفحه 12 سال پیش منتشر شده و از دید من کتاب مقدس فروش است و نشان میدهد فروش و تکنیکهای کاربردی آن دقیقا چیست. یکی دو روز دیگه یک فایل صوتی در موردش ارسال میکنم در کانالم در اپلیکیشن گپ و یک لایو در اینستاگرام

استاد فروش

استفان شیفمن به عنوان مربی برتر فروش در امریکا مطرح است. فروش در واقع جمع مهارتهای نرم است و کسی که در فروش تواناست در زندگی تواناست. کتابهای جالبی نوشته که در مورد آنها در روزهای آینده سخن خواهم گفت

مهارت فروش

از اول بچگی یه گرفتاری فکری و فلسفی داشتم....چرا یکسری خیلی موفق و ثروتمندند و یکسری دیگر با همان تحصیلات، ظاهر، شهر، مذهب، رنگ پوست و ....اصلا موفق و ثروتمند نیستند و حتی در امور مالی روزمره درمانده شدن....با کتابهای آنتونی رابینز آشنا شدم و مباحث موفقیت و سالها ذهنی رفتم سر کار که ریشه موضوع رو فهمیدم و این مباحث موفقیت آنتونی رابینزی و انگیزشی علت تفاوت آدمهای موفق و غیر موفق است....آنقدر کنجکاو بودم که باز به تحقیق میدانی ادامه دادم چون ته دلم مطمئن نبودم که به پاسخ رسیده باشم....با خیلی آدمهای موفق و ناموفق مصاحبه کردم ....مثلا یکی که مهندس برق بود و تونسته بود یک شرکت پیمانکاری صدها میلیارد تومنی بسازه و از ثروت زیاد نمیدونست چه کنه ولی یک مهندس برق دیگه هم دیدم و مصاحبه کردم که یک مغازه ساندویچ فروشی داشت آنهم اجاره ایی و به قول خودش تو خرج روزمره گرفتار شده بود و ....میگفت منم یک شرکت پیمانکاری زدم ولی پس از 3 سال شرکت رو بستم ...گفتم چرا نتونستی مثل فلانی شرکت رو بزرگ کنی و ....گفت آخه مثل او دزد نبودم!!! خیلی کنجکاو شدم که منظورش از دزد چیه؟ با کلی بحث فهمیدم که مهندس موفق خوب با دیگران رابطه بر قرار میکرد و یک شبکه بزرگی از دوستان و توانایی ایجاد روابط صمیمی با دیگران داشت بطوریکه بتونه به اونها پیشنهاد رشوه بده و .....در یک کلام فهمیدم او توانایی های ارتباط بین فردی خیلی موثری داشته ولی این مهندس ساندویچ فروش نداشته و برای همین مجبور شد به همین شغل کوچک اکتفا کند....در ادامه جستجو و تحقیق با مباحث مهارتهای نرم آشنا شدم...مهارتهایی که از درون ما آغاز میشه مثل اعتماد به نفس و دیسیپلین....تا به مهارتهای بین فردی هم میرسه مثل ارتباط موثر، مذاکره، نفوذ، آغاز مکالمه و ایجاد دوستی، گوش دادن و درک طرف مقابل، فروش و ..........در دنیای جدید با مباحثی مثل هوش مصنوعی و ...اهمیت مهارتهای نرم بیشتر شده ولی جایگاه مهارتهای سخت مورد تهدید قرار گرفته مثلا مهارت برنامه نویسی، زبان خارجی، حسابداری و ..............الان که فکر میکنم دیگه حس کنجاوی ندارم که چرا یکسری موفق هستند ویکسری ناموفق چون احساس میکنم به پاسخ رسیدم.....همه ما فروشنده ایم....فروشنده مهارتهای خودمون، کالا یا خدمات و ....آیا میتوانیم این فروش را درست انجام دهیم؟ آیا به مجموعه مهارتهای نرم مربوط به فروش آشنا هستیم؟ میزان مهارت ما در فروش میزان موفقیت ما را مشخص میکند....حتی یک کارمند و معلم و سیاستمدار هم در کار فروش است و کار فروش نیاز به مهارت نفوذ، ارتباط موثر، اعتماد به نفس، دیسیپلین، مذاکره، گوش دادن فعال و .....دارد....مهارتهای نرم را دست کم نگیرید تا در دنیای جدید حذف نگردید

کتابخوانی بهار 1403

کتاب سرمایه گذاری ارزشی نوشته آقای چارلز میزراهی یازده فصل داره که در آن به توضیح این روش سرمایه گذاری میپردازه. ایشان از بیست سالگی کف تالار بازار بورس نیویورک کار کرده و انواع روشها رو امتحان کرده و نهایتا فهمید همون روش بنجامین گراهام و وارن بافت و پیتر لینچ تنها شانس موفقیت در بورس است و روشهای دیگر فقط سرابی بیش نیستند و باید بر گزارشگری مالی تمرکز کرد. میگوید ما معامله گر سهام نیستیم بلکه معامله گر کسب و کارهای موفق هستیم که الان با قیمت مناسب بخریم و یکی د وسال بعد همون کسب و کارها را گرانتر بفروشیم. نگاه جالب و قشنگی است و من یکی فکر میکنم بخشی از استرس آدم تو بازار بورس رو کم میکنه

لینک توضیحات بیشتر

کتابخوانی بهار

چارلز میزراهی سالها پیش کتابی مینویسه با عنوان سرمایه گذاری ارزشی به پیروی از آموزه های بنجامین گراهام و وارن بافت و تجربیات خودش در بازار بورس و خلاصه کتاب اینست که متوجه شده بهترین روش سرمایه گذاری در بورس توجه به ارزش شرکتهاست و تنها از این طریق میشه فهمید چه سهامی برای خرید مناسب است یا مناسب نیست. با این روش ریسک کمتر میشود و راهی پیدا میشود جهت سودسازی در بلند مدت که در بازار کمتر بازی بخوریم. در یک کلام باید به عقل سنتی و کدال خودمون پناه ببریم تا شاید راه رهایی را بیابیم

چهل سالگی

نمیدونم چه حکایتی است که وقتی چهل سالت میشه به یک پختگی خاصی میرسی و انگار حقایقی بر تو مکشوف میشه....تازه متوجه میشی خودت مدیرعامل زندگیت هستی و برای تعیین کیفیت زندگی باید تلاش کنی و نقش خودش بیش از دیگرانه...برای ارتقاء فکری باید با آدمهای با کیفیت بچرخی و آدمهای سمی زندگی رو حذف کنی....نقش سواد مالی در بهبود مالی زندگیت رو درک میکنی....مهارت های نرم مثل ارتباط موثر، مذاکره و فروش خیلی حیاتی هستند....آیا ذهنیت قربانی دارم یا خوش شانس؟....حالا که به این معرفت و شناخت میرسی ناگهان وجودت پر میشه از حسرت که چرا اینها رو زودتر نفهمیدم؟.....حالا دو راه پیش رو داری که حسرت گذشته را بخوری یا بلند بشی و به مکشوفات چهل سالگی عمل کنی و سالهای باقیمانده رو بر اساس لیاقتت زندگی کنی.....بگذریم که برخی اندک هستند که خیلی زودتر به این کشفیات میرسند و منطقا زودتر به رویاهای خود دست پیدا میکنند و برخی تا پایان عمر هرگز به این پختگی دست پیدا نمیکنند....امیدوارم جزو دو دسته اول باشیم...اونهایی که زودتر از چهل سالگی پخته میشن یا دسته دوم که در چهل سالگی پختگی را تجربه میکنند....